نظری بر حجاب از درون
چکیده ای از مقاله ی یک زن ژاپنی تازه مسلمان
من اهل ژاپن هستم و زمانی که من در اوايل دهه 1990 در فرانسه به اسلام گرويدم، مجادله بر سر پوشش حجاب در مدارس، مسأله بشدت داغی بود. فرانسويان با مشکلات اقتصادی روبرو بودند که منجر به بی کاری زياد و نا امنی اجتماعی شده بود. اين در شهرهای بزرگ به طور عمده احساس می شد. به جمعيت مهاجر، بخصوص از کشورهای مسلمان، به چشم يکی از علل بی کاری نگريسته می شد. منظره حجاب در شهرها و مدارس اين کشور تنها به وخيمتر شدن ديدگاهها نسبت به مسلمانان، که از قبل هم منفی بود، منجر می شد. اکثريت مردم فکر می کردند که مجاز نمودن دانش آموزان به استفاده از پوشش حجاب، برخلاف اصول نظام آموزشی عمومی مبنی بر رعايت بی طرفی در قبال مذهب می باشد. من هنوز مسلمان نشده بودم و نمی توانستم درک کنم که چرا مدارس تا به اين حد در مقابل يک تکّه پارچه معمولی که روی سر انداخته می شود نگران هستند. من نيز که از بيرون به حجاب می نگريستم، اهميت آن را برای مسلمانان درک نمی کردم؛ امّا من اين نکته را در نظر گرفتم که مدارس با حفظ بی طرفی در موضوعات مذهبی، هنوز هم مجبور بودند به عقايد يک دانش آموز و عمل کردن به وظايف مذهبی احترام بگذارند. اين عمل تا زمانی که به اصطلاح نظم مدرسه را برهم نزند، نبايد منع گردد.
فرانسويان، همانند بيشتر غربيان ديگر، انتظار داشتند که با ريشه گرفتن غربزدگی و دنياگرايی، حجاب بميرد و به تاريخ بپيوندد. امّا در جهان اسلام، بخصوص در ميان نسل جوانتر، موج عظيمی از بازگشت به حجاب در حال گسترش به کشورهای مختلف بود. اين تجديد حيات، بيانی از احيای اسلام است. آن بخشی از فرآيند بازگرداندن غرور و هويت به مسلمانان است، که به کرات از طريق استعمار و استثمار اقتصادی مورد حمله قرار گرفته بود.
مردم غير مسلمان که درباره حجاب به عنوان نشانه ای از سرکوب قضاوت می کنند، بر اين باورند که زنان مسلمان برده سنتها بوده و از وضعيت «تأسفبار» خود غافلند. آنها فکر می کنند که رستگاری يک زن مسلمان، از طريق جنبش آزادی بخش زنان يا گونه ای ديگر از ارتقای اجتماعی و اقتصادی- که به او استقلال خواهد داد، او را بيدار خواهد کرد و از قيود سنت و حجاب رها خواهد کرد- به دست می آيد.
اين نقطه نظر ساده لوحانه، عموماً با آنهايی که معلومات کمی درباره اسلام دارند اشتراک دارد. غير مسلمانان که به سکولاريسم و التقاط مذهبی خو کرده اند، به سادگی از درک اينکه چرا يک شخص ممکن است بخواهد که خود را براساس يک نظام مذهبی که قرنها قبل ايجاد شده است، هماهنگ نمايد عاجز می باشند. آنها قدرت اسلام و جاذبه آن را که جهانی و ابدی است نمی فهمند. اين واقعيت که شمار روزافزونی از زنان با ملّيت های متفاوت در سرتاسر جهان به اسلام باز می گردند و خود را می پوشانند، آنها را آزار می دهد. يک غير مسلمان با نگاه از خارج هرگز نمی تواند عملاً بفهمد که در ورای حجاب چه چيز وجود دارد؛ من هم نمی توانم. و تنها پس از اينکه در سال 1991 مسلمان شدم، بينش من هم شفاف گشت. حجاب برای من نه اهميت اجتماعی دارد و نه اهميت سياسی، بلکه تنها نشان دهنده يک اعتقاد مذهبی است.
در طول زمانی که می خواستم تصميم بگيرم که آیا اسلام را بپذيرم يا نه، من نه با جدّيت درباره توانايی خود برای انجام پنج نوبت نماز روزانه فکر کردم و نه به طور عميق درباره پوشيدن حجاب انديشيدم. شايد می ترسيدم در درون خود يک واکنش منفی پيدا کنم که بر روی تصميمم مبنی بر مسلمان شدن تأثير بگذارد. تا زمان اوّلين ديدارم از مسجد پاريس، من در جهانی زندگی کرده بودم که با اسلام هيچ تماسی نداشت… من به هيچ عنوان با نماز و پوشش اسلامی آشنايی نداشتم، و به سختی تصوّر می کردم که خودم هم اين وظايف را انجام خواهم داد و يا اين شيوه ها را اتّخاذ خواهم نمود. با اين حال، چيزی در درون من اتّفاق افتاد، و اشتياق من برای ورود به جرگه مسلمان چنان قوی گشته بود که واقعاً درباره آنچه که پس از مسلمان شدن در انتظارم بود، نگران نبودم. ممکن است قابل توجه به نظر آيد، اما در واقع، من با لطف پروردگار به سوی اسلام هدايت شدم. پس از گرويدن به اسلام، هر چند من به پوشش خو نکرده بودم، امّا خيلی زود کم کم منافع آن را دريافتم. چند روز پس از اولين حضورم در سخنرانی روز يکشنبه در مسجد، من يک روسری خريدم که يکشنبه هفته بعد سرم کنم. هيچ کس به من نگفت که روسری سر کنم. من صرفاً می خواستم به خاطر احترام به مسجد و خواهران مسلمان ديگر که در آنجا بودند اين کار را بکنم. من بی صبرانه منتظر آمدن يکشنبه بودم. قلب من آنقدر گرسنه غذای روحی بود، که هر کلمه از سخنرانی را جذب می نمود. قبل از آنکه به داخل سالن سخنرانی بروم، وضو گرفتم و روسری را سر کردم. پس از سخنرانی برای اوّلين بار وارد نمازخانه شدم. در اتاقی که با سکوت سنگينی پرشده بود، همراه با خواهران ديگر نماز خواندم. آن چند ساعتی که در مسجد گذراندم، چنان احساس خوشحالی و رضايتی در من ايجاد کرد که من حتّی بعد از ترک مسجد نيز روسری ام را روی سرم نگاه داشتم تا اين خوشحالی را در قلب خود حفظ کنم. به خاطر هوای سرد آن زمان، روسری من توجه کسی را جلب نکرد. اين اوّلين حضور من در اجتماع با «حجاب» بود و من در درون خودم يک حس متفاوت داشتم؛ احساس می کردم مُنزّه و محفوظ می باشم. من به خداوند بيشتر احساس نزديکی می کردم.
من به پوشش جديد خود که نه تنها علامتی از اطاعت خدا بود، بلکه اعلام آشکار عقايدم بود راضی شدم. آن يک بيان واضح از اعتقادات من و گوشزدی است به ديگران که خداوند وجود دارد، و نيز گوشزدی به من از تسليم من به خداوند. حجاب به من می گويد: «مراقب باش تو بايد مانند يک مسلمان رفتار کنی». درست همانطور که يک پليس در لباس رسمی خود از وظايف خود بيشتر آگاهی دارد، حجاب من نيز هويّت من به عنوان يک مسلمان را تقويت می کند.
دو هفته پس از گرويدنم به اسلام، برای شرکت در مراسم عروسی خواهرم به ژاپن بازگشتم. من پس از گرويدن به اسلام، کشف کرده بودم که به دنبال چه هستم. در نتيجه، ديگر علاقه ای به گرفتن دکترا در رشته ادبيات فرانسه نداشتم. در عوض، علاقه مفرط من متوجّه يادگيری عربی و قرآن گرديد، بنابراين تصميم گرفتم به فرانسه برنگردم.
باقی ماندن در يک شهر کوچک در ژاپن يقيناً يک آزمايش بود. من به تازگی به اسلام گرويده بودم و معلومات بسيار کمی داشتم و کاملاً از ديگر مسلمانان جدا افتاده بودم. با اين حال، اين جدايی وجدان اسلامی مرا تشديد کرد. به جا آوردن نمازهای پنجگانه روزانه و پوشيدن يک روسری، به من کمک کرد که هويت اسلامی خود را تأييد نموده و رابطه مرا با خداوند قوّت بخشيد. من در انزوای خود اغلب به سوی خدا رو می کردم. شيوه لباس پوشيدن من در اين زمان تغييرات عمده خود را تجربه کرد. اسلام زنان را از آشکار نمودن شکل بدن خود در انظار منع می کند. بنابراين، مجبور بودم بسياری از لباس هايم را که شکل بدن مرا برجسته می نمود، دور بيندازم. دامن های کوتاه، شلوارک ها و بلوزهای آستين کوتاه با حجاب همخوانی ندارند، بنابراين من برای خودم شلوار و رو لباسی به سبک پاکستانيها درست کردم. زمانی که مردم به مُد جديد «عجيب» من خيره می شدند، ناراحت نمی شدم.
من قبل از گرويدن به اسلام، شلوارهای مد روز را به دامن های زنانه ترجيح می دادم. امّا اکنون لباس جديد بلندم مرا بسيار راضی می کرد. من مانند يک شاهزاده خانم احساس می کردم که دارای زيبايی ممتاز می باشم. علاوه برآن، من دريافتم که اين لباس راحتتر است.
… یک بار در یک قطار یک مرد مسن از من پرسید که چرا به این طرز عجیب لباس پوشیده ام. من به او توضیح دادم که من یک مسلمان هستم و اینکه در اسلام از زنان خواسته می شود، در انظار بدن خود را بپوشانند. برای مردان ضعیف الاراده مشکل است که در مواجه با زیبایی و دل انگیزی یک زن مقاومت کنند. ممکن است گفته شود که یک مرد همیشه به یک زن با شهوت جنسی نمی نگرد. این درست است، امّا مشکل در رابطه با کسانی است که این کار را می کنند. به میزان بسیار زیاد آزارهای جنسی و جنایتهای جنسی که در بسیاری از جوامع اتفاق می افتد نگاه کنید. ما نمی توانیم صرفاً از طریق توسل به اخلاقیات برتر مردان و کنترل آنان بر خود، انتظار داشته باشیم که از این اتّفاقات جلوگیری کنیم. راه حل، شیوه زندگی اسلامی است که به زنان فرمان می دهد خود را بپوشانند و تا آنجا که ممکن است اینگونه تعبیر شود که ” اگر مرا می خواهی، می توانی مرا به دست آوری” یک حجاب به وضوح تأکید می ورزد که ” من برای تو ممنوع هستم”. آن مرد به نظر می رسید که بسیار تحت تأثیر این توضیح قرار گرفته باشد، شاید به این دلیل که او مدهای تحریک کننده زنان امروزی را نمی پسندید. او در حالی که از من تشکّر می کرد، قطار را ترک کرد و به من گفت که کاش وقت بیشتری برای گفتگو درباره اسلام در اختیار داشتیم. ژاپنی ها به طور معمول به مباحثات مذهبی عادت ندارند، امّا حجاب من دری بر روی این مکالمه درباره اسلام را گشود.
در درون خانواده ام، پدرم برای من احساس تأسف می کرد؛ چون که من سر تا پا پوشیده بودم، حتی در گرمترین روزها. هر کسی در تابستان احساس گرما می کند، امّا من حجاب را وسیله مناسبی برای پرهیز از نور مستقیم خورشید بر سر و گردن خود یافتم. شاید خویشاوندانم در دور و بر من احساس خوبی نداشتند، امّا من از نگاه کردن به پاهای خواهر کوچکترم که شلوارک به تن داشت احساس ناراحتی می کردم. حتّی قبل از گرویدنم به اسلام، دیدن شکل بدن یک زن که در لباسهای تنگ آشکار می شد، مرا ناراحت می کرد. من حس می کردم چیزی را دیده ام که نباید به چشم می آمد. اگر این مسأله مرا اینگونه عصبی می کرد – با این که همان جنسیت را داشتم – تصور اینکه چگونه بر مردان تأثیر می گذاشت مشکل نیست.
برخی همسران تنها زمانی که بیرون می روند خوب لباس می پوشند و اهمیت نمی دهند که در منزل چگونه به نظر می رسند، امّا در اسلام یک زن سعی می کند که برای همسرش زیبا باشد. یک شوهر نیز سعی می کند که در نظر همسرش دلپذیر جلوه کند. این عامل زندگی مشترک را شاد و لذّتبخش می سازد. چرا باید یک زن که همسرش کسی است، سعی کند توجّه مرد دیگری را جلب کند؟ او یک زن متأهل است! آیا او دوست دارد که زنان دیگر شوهرش را تحریک کنند؟ بنابراین می توان دید که لباس اسلامی چگونه کمک می کند تا ثبات خانواده حفظ شود. این فقط زنان نیستند که به آنها فرمان داده شده است که بدنهایشان را بپوشانند، مردان نیز باید رعایت حجاب و حیا را بنمایند. حتّی در حین فعالیتهای ورزشی، مردان باید خود را حداقل از کمر تا زانو بپوشانند.
غیر مسلمانان شاید فکر کنند که مسلمانان بیش از حد حساس می باشند و یا تلاش آنها برای پوشاندن خود، نشانه عقب افتاده بودن آنهاست. ممکن است آنها سؤال کنند: “چرا باید بدن را در حالت طبیعی خود پنهان کنیم؟”
… اگر شما چیزی را پنهان بدارید، ارزش آن بالا می رود. پنهان ساختن بدن یک زن، همان طور که در فرهنگهای مختلف جهان آشکار است، به فریبندگی آن می افزاید. اگر استانداردهای اخلاقی تحت تأثیر گذر زمان قرار بگیرد، تصوّر اینکه مردم در آینده بدون لباس در خیابان راه بروند، غیر ممکن نیست. هیچ چیزی وجود نخواهد داشت که مانع این کار شود. و در رابطه با ما مسلمانان، خداوند برای تمام دوران معیار را ثابت گردانیده است. ما از فرمان خداوند پیروی می کنیم، چون آگاهیم که او خالق ماست و کسی است که می داند چه چیز برای مخلوق او بهترین است. من فکر می کنم، تمدّن نوع بشر زمانی شروع شد که در او یک حس شرم ایجاد گردید. اگر انسانی صرفاً به دنبال ارضای نیازها و اعمال جسمانی خود باشد و به شکل باز و در انظار این کار را بکند، او با یک حیوان تفاوتی ندارد. آیا این مسیری است که انسان مدرن در آن راه می پیماید؟ تنها خداوند، با دانایی خود، شرایط انسان را در تمام زمانها می داند و بنابراین برای او شیوه صحیح ظاهر شدن و رفتار در انظار را تعریف نموده است.
… اشتباه است که به زنان مسلمان صرفاً به عنوان مایملک خصوصی مردان که با حسادت آنها را از چشم غریبه ها پنهان می دارند نگریسته شود. یک زن، خود را برای اطاعت از پروردگار و به خاطر وقار و غرور خود می پوشاند. او از این که به تملک نگاههای خیره یک غریبه در آید یا آلت دست او شود، سر باز می زند. او برای زنان غربی که مانند اشیای هوسناک به نمایش گذارده می شوند، احساس تأسف می کند.
امروزه تعداد بیشتر و بیشتری از زنان ژاپنی وجود دارند که به اسلام می گروند و علی رغم شرایط دشوار، سر خود را می پوشانند. تمام آنها تأکید می کنند که به حجاب خود افتخار می کنند و اینکه حجاب ایمان آنها را تقویت می کند.
با نظر کردن به حجاب از خارج، شخص هرگز نمی تواند آنچه را که از داخل آن مشاهده می شود درک نماید. ما به این موضوع از دو منظر کاملاً متفاوت نگاه می کنیم. برای یک غیر مسلمان، اسلام به زندانی بدون هیچ آزادی یا رهایی شبیه است؛ امّا با زیستن تحت لوای اسلام، ما آرامش، آزادی و لذّتی را حس می کنیم که به هیچ روش دیگری قابل تجربه نیست. شاید کسی ادّعا کند شخصی که با اسلام زاده شده است، اعتقاد دارد که این دین بهترین است؛ بدین دلیل که آن شیوه ای از زندگی است که او همیشه با آن دمخور بوده است و بدون تجربه کردن جهان بیرون در آن رشد یافته است؛ امّا من کسی هستم که دین خود را تغییر داده است، من به اصطلاح آزادی و لذّتهای زندگی مدرن را رها کردم و اسلام را برگزیدم. اگر این درست باشد که اسلام، مذهبی است که زنان را به استضعاف می کشاند، پس چرا این همه زن در اروپا، امریکا، ژاپن و جاهای دیگر امروزه به اسلام روی می آورند؟ شاید که مردم بر روی این موضوع تفکّر نمایند.
کسی که تعصب او را کور کرده است، شاید قادر نباشد زیبایی یک زن را در حجاب ببیند؛ زنی که به خود متّکی است، آرامش و اعتبار دارد، و هیچ سایه یا ردپایی از ستمدیدگی بر چهره اش نیست. قرآن کسانی را که نشانه های خداوند را انکار می کنند نابینا توصیف می کند. در غیر این صورت ما به چه روش دیگری می توانیم عدم درک کافران نسبت به اسلام را توضیح دهیم؟
منبع: کتاب تأملی بر جایگاه زن/ مجموعه مقالات کنگره بین المللی
جایگاه و نقش زن از دیدگاه حضرت امام خمینی(ره)/ جلد 2
اصل مقاله به صورت انگلیسی در بخش مقالات انگلیسی منبع درج شده است.